دکتر علی سعیدی | عضو هیئت علمی دانشگاه قم
1397/10/9
تعداد بازدید:
وقتی از وحدت حوزه و دانشگاه سخن به میان میآید، سؤال اولیه این است که وحدت به چه معناست؟ آیا وحدت حوزه و دانشگاه بهمعنای این است که دو نهاد علمی حوزه و دانشگاه باید با هم ادغام شوند و تشکیل یک نهاد جدید بدهند؟ یا اینکه یکی باید در دیگری هضم شود؟ یا اینکه باید میان محتوای حوزوی و دانشگاهی تلفیق ایجاد کرد به این معنا که دانشجویان و طلبهها هم دروس حوزوی را مطالعه کنند و هم دروس دانشگاهی را؟ یا اینکه منظور از این وحدت، وحدت در مسائل و موضوعات مورد مطالعه است؟ یا وحدت در روش بررسیها باید اتفاق بیفتد یا در رویکردها و نگرشها و چارچوبهای نظری و سنتهای علمی؟
وقتی از وحدت میان دو چیز بحث میکنیم، اگر منظورمان وحدت بهمعنای فلسفی آن باشد، میباید این دو نهاد از جهاتی با هم یکی شوند و تمایز و تفارقی از آن جهات خاص میان این دو نهاد نباشد. البته اینکه درنهایت وحدت حوزه و دانشگاه در عالم واقع به کجا خواهد انجامید از الآن مشخص نیست. ممکن است این دو نهاد به نهاد سومی تبدیل شوند یا اینکه با حفظ استقلال خود، تقسیم وظیفه کنند. بههرحال، وقتی میخواهیم دربارۀ وحدت این دو نهاد علمی حرف بزنیم ابتدا باید ببینیم این دو نهاد در چه زمینههایی با هم اختلاف دارند و ما در ایجاد وحدت، کدام یک از این اختلافها را میخواهیم از بین ببریم.
در یک نگاه تاریخی، حوزههای علمیۀ امروزی میراث تمدن اسلامی هزارسالهای است که در بافت تاریخی و تمدنی و اجتماعی ما از جایگاه والایی برخوردار بوده است. به تبع نگاه اسلام به علم و معرفت و توصیههای رسول اکرم و ائمۀ معصوم علیهمالسلام به علمآموزی و مذمتکردن جهل و نادانی و ناآگاهی، مسلمانان به نهاد علمی خود و عالمان و علمآموزان مشغول در آن به دیدۀ احترام نگاه میکردهاند.
حوزههای علمیه در طول تاریخ تمدن اسلامی، مرکز علوم مختلف عقلی و نقلی و اخلاقی و طبیعی و تجربی بودهاند و حتی حکومتهای اسلامی برای حفظ و گسترش اقتدار و قلمرو خود تلاش میکردهاند در دربار خود جایگاه ویژهای را برای عالمان زمان خود در نظر بگیرند که بهعنوان نمونه میتوان به حضور ابنسینا در دربار علاءالدوله و خواجه نصیرالدین طوسی در دربار هلاکوخان و همچنین حضور علمای شیعۀ بهنام همچون شیخ بهایی و شیخ حر عاملی و علامه مجلسی و… در دربار صفویان اشاره کرد.
با افول تمدن اسلامی و ضعیفشدن حکومتها و تشدید درگیریها و نزاعهای فرقهای در گوشه و کنار قلمرو اسلامی، حوزههای علمیه بهشدت از بیثباتیها و تلاطمهای سیاسی و اجتماعی متأثر شدند و دایرۀ نفوذ و تأثیرگذاری آنها بر جامعه و صنعت و حکومت کاهش یافت. درنتیجه بسیاری از شاخههای علمی که زمانی مسلمانان در آن سرآمد بودند مورد بیمهری قرار گرفت و از قلمرو مطالعات حوزههای علمیه کنار رفت. دیگر نجوم و طب و طبیعیات رونق قرون طلایی تمدن اسلامی را نداشتند و حوزههای علمیه صرفاً به علوم فقه و حدیث و تفسیر و تاحدی فلسفه محدود شدند. این اتفاق زمانی تشدید شد که دستاوردهای علمی اروپا بهویژه در علوم طبیعی گسترش پیدا کرد و طبیعیات و ریاضیات متداول در حوزههای اسلامی را عملاً کنار زد.
از سوی دیگر، پس از مواجهۀ مسلمانان با غرب مدرن، متفکران مسلمان بهدنبال شناخت علل افول تمدن اسلامی و دلایل تفوق نظامی و علمی اروپاییها (در علوم طبیعی مثل فیزیک و شیمی و زیست و پزشکی) بودند اما تضعیف نهادهای تمدن اسلامی از یک سو و گسترش استعمار و تحقیر ملتهای غیراروپایی توسط اروپاییها مانع از آن میشد که حوزههای علمیۀ سابق بتوانند در زمینۀ کاوشهای علمی و مسائل مختلف جامعه اظهار نظر کنند.
درنتیجه از اواسط دوران قاجار، فکر تأسیس نهادهای آموزشی جدید که عمدتاً بر علوم فنی و مهندسی تمرکز داشت (مثل دارالفنون، مدرسۀ طب، مدرسۀ صنایع و هنر، مدرسۀ عالی هنر و…) به سبک و سیاق اروپایی آن در میان متفکران و نخبگان کشورهای اسلامی و بهویژه در ایران گسترش یافت. بدین ترتیب اولین دانشگاههایی که در ایران شکل گرفت عمدتاً به علوم طبیعی معطوف بود اما کمکم علوم اجتماعی و انسانی نیز بدانها راه پیدا کرد (ازجمله مدرسۀ علوم سیاسی و مدرسۀ عالی حقوق).
تأسیس نهادهای آموزشی جدید که بعدها دانشگاه نامیده شدند، بهدلیل انقطاع از داشتهها و ظرفیتهای تمدنی اسلامی و همچنین بهدلیل غلبۀ روحیۀ غربزدگی در مؤسسان و حامیان آن باعث شد که دانشگاهها بهجای اینکه محفلی برای بحث و گفتوگو دربارۀ مسائل و مشکلات کشور و ارائۀ راهحلهای علمی و کارشناسی در این زمینه باشند، عملاً تبدیل به مراکزی برای ترویج فرهنگ غرب و مقابله با ارزشها و داشتههای تمدنی شوند.
این امر زمانی تشدید شد که در زمان حکومت پهلویها، اندیشۀ ملیگرایی در تقابل با اسلام ترویج و تبلیغ میشد و هرگونه نمادها و ارزشهای اسلامیایرانی مورد تخطئه قرار میگرفت و بودجههای کلان دولت صرف تبیین و تبلیغ این تقابل میشد. چنین رویکردی به دانشگاه، آن را از کارکرد اصلی خود که حل مسائل جوامع مسلمان با رویکرد استقلال فکری بود دور کرد و خروجیهای دانشگاه را به سمت غربزدگی و تحقیر کشور و ملت خود سوق میداد بدون اینکه آموختههای دانشگاهی بتواند گرهی از مشکلات کشور باز کند و عقبماندگیهای کشور را جبران کند.
حوزههای علمیه هم در مواجهه با این هجمۀ تمدنی غرب و همراهی حکومتهای جوامع اسلامی با این روند، در موضع انفعال قرار گرفتند و بهجای تقویت خود و بازیابی جایگاه اصلی خود و حل مشکلات جامعه، تمام تلاش خود را مصروف حفظ وضع موجود خود میکردند.
با شروع نهضت اسلامی و نهایتاً پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی، این وضعیت دچار تحولات اساسی شد. حضور برخی از چهره های حوزوی مانند شهیدان مطهری، مفتح، بهشتی و باهنر در محافل دانشگاهی و دانشجویی در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و پاسخگویی به سؤالات و شبهات فکری جوانان و دانشجویان و طرح اندیشههایی مثل اقتصاد اسلامی توسط شهیدصدر و امام موسی صدر و ارائۀ نظریهای نسبتاً منسجم در این زمینه، مسیر گفتوگو بین حوزه و دانشگاه را تا حد زیادی هموار ساخت.
با پیروزی انقلاب اسلامی، دیگر از جانب حکومت فشاری بر دانشگاه برای غربزدهکردن جامعه و ترویج اندیشههای خام ناسیونالیستی وارد نمیشد و دانشگاهها مجال آن را پیدا کردند که به مسائل واقعی کشور بپردازند. حوزههای علمیه نیز از حاشیه به متن آمدند و محل رجوع حکومت و مردم برای حل مشکلات جامعه شدند. بااینحال، این حرکت دوسویه دانشگاه و حوزه به سمت مسائل عینی جامعه اسلامی و تقویت موضع استقلال فکری و دوری از تقلید و تحجر نیاز به زمان داشت تا به وضع مطلوب خود برسد.
توجه روزافزون دانشگاهها به علوم انسانی و اجتماعی اسلامی در دهههای اخیر و نیز تلاش برای رسیدن به مرزهای دانشهای فنی حرکتی رو به جلو برای رفع عقبماندگیهای جامعۀ ما و بومیسازی یافتهها و تجربههای دیگر جوامع است. ورود بیشتر حوزویان در مسائل جاری کشور بهویژه مسائل اقتصادی و مالی و سیاسی و اجتماعی، زمینه را برای همکاری بیشتر حوزه و دانشگاه فراهم کرده است. تأسیس نهادهای مختلف حوزوی-دانشگاهی مثل دانشگاه امام صادق (ع)، پژوهشگاههای حوزه و دانشگاه و فرهنگ و اندیشه، راهاندازی بخشها و شوراها و مراکز تحقیقاتی اسلامی در نهادهای تصمیمگیر و تصمیمساز ازجمله سازمان بورس و بانک مرکزی و همچنین تأسیس گروههای آموزشی مختلف در این زمینه نویدبخش وحدت روزافزون حوزه و دانشگاه درجهت حل مشکلات واقعی جامعۀ ما با حفظ استقلال فکری و با رویکرد تمدنی است.