فرهنگ تولیدی، فرهنگ ضدتولیدی

وقتی روحیۀ ما تولیدی باشد، از هر چیزی که در اطراف ماست به بهترین نحو استفاده خواهیم کرد و دورریز ما به‌شدت کاهش خواهد یافت.


علی سعیدی
1396/1/20
تعداد بازدید:

تولید و اشتغال بیش از آنکه مسئله‌ای فنی باشد که نیازمند مدیریت و سیاست‌گزاری مسئولان است، مقوله‌ای فرهنگی است که به فهم عمومی و مشارکت آحاد مردم نیاز دارد. در طی سالیان دراز، ما مردم ایران عادت کرده‌ایم زندگی مصرف‌زده و تجملی داشته باشیم. اگرچه تبلیغات و آگهی‌های بازرگانی و سیاست‌های نادرست مسئولان بخشی از عوامل محرک این مصرف‌زدگی است، توده‌های مردم هم مقاومتی در برابر روحیۀ ضدتولیدی تزریق‌شده ازطریق نهادها و رسانه‌ها نشان نداده‌اند. درواقع، زمانی تبلیغات و بازی‌های رسانه‌ای می‌تواند بر افکار و رفتار مردم تأثیر بگذارد که مردم در آن حوزه موضع‌گیری خاصی نداشته و بدون سلاح و آمادگی لازم، خود را در معرض آن هجوم تبلیغاتی و رسانه‌ای قرار می‌دهند.

مصرف، غایت و هدف نهایی از تولید است و کسی بر این باور نیست که «نباید مصرف کرد» بلکه دعوا بر سر این است که تا چه باید مصرف کرد؟ وقتی مصرف ما بیشتر از تولید ماست، چه خطراتی ما را تهدید می‌کند؟ اگر در کوتاه‌مدت و به‌صورت جزیی می‌توانیم خلأ میان تولید اندک و مصرف انبوه را پر کنیم، این وضعیت تا چه زمانی می‌تواند تداوم داشته باشد؟ آیا به سال‌ها و دهه‌ها و نسل‌های بعد هم اندیشیده‌ایم؟ آیندۀ فرزندان ما چقدر برایمان اهمیت دارد؟ و از همه مهمتر، جدای از متهم‌کردن گذشتگان به کم‌کاری و بی‌تدبیری، ما چه کاری انجام داده‌ایم که آیندگان ما را به کم‌کاری و بی‌تدبیری متهم نکنند؟ چقدر از رفتارها و تصمیمات ما عقلانی و از روی حساب‌وکتاب است و چقدر از آن ناشی از مد روز و عرف جامعه و بازار است؟

اینکه ما پولی دراختیار داشته باشیم و با آن به بازار برویم و لوکس‌ترین و شیک‌ترین لوازم را خریداری کنیم، کار چندان دشواری نیست، مسئلۀ اصلی این است که ما چگونه و تا چه میزان می‌توانیم در فرایند تولید و اشتغال «مشارکت» کنیم. به این فکر کنیم که اگر به هر دلیلی پول نفت به اقتصاد ما تزریق نشود (مثلاً نفت تمام شود یا تحریم شود یا بنا به مصالح کشور با اجماع همگانی، استخراج و فروش آن متوقف شود) و ما نتوانیم بیش از آنچه تولید می‌کنیم و قدرت خرید پیدا می‌کنیم، مصرف کنیم. در این صورت، مصرف ما چقدر خواهد بود؟ فرض کنید به بسیاری از کارمندان دستگاه‌های دولتی و حاکمیتی فقط به میزان کار مفیدی که انجام می‌دهند حقوق و مزایا پرداخت شود؛ به پزشکان به‌اندازۀ زحمتی که می‌کشند و به نسبت تخصصی که دارند پول پرداخت شود؛ دلالان و واسطه‌گران بازارهای مسکن و املاک و نیز تاجران و فروشندگان کلی و جزئی فقط به میزان نقشی که در تولید و عرضۀ محصولات دارند عایدی دریافت کنند؛ و همینطور دیگر اقشار و اصناف جامعه، هر کدام به میزان «تولید»ی که انجام می‌دهد درآمد کسب کند؛ در این صورت مصرف ما چقدر می‌بود؟!

حساسیت و دغدغۀ ما مردم نسبت به ایفای نقش در تولید ملی و ایجاد اشتغال بسیار اندک است. این امر تا حدودی ناشی از فرهنگ غیرتولیدی و در بعضی مواقع، «ضدتولیدی» ماست. وقتی لوکس‌بودن و شیک‌بودن معیار ارزشگذاری اشیاء و اشخاص می‌شود، عمدۀ منابع و امکانات کشور درخدمت این ضدارزش‌ها قرار می‌گیرد و جایی برای توجه و همت به  ارزش‌هایی مثل تولید و اشتغال باقی نخواهد ماند.  ایجاد و ترویج روحیۀ مولدبودن و تولیدکننده‌بودن بسیار مهمتر و پایدارتر از تزریق نقدینگی یا اعطای تسهیلات برای تولید و اشتغال است و تا همۀ مردم نسبت به این امر توجه نکنند و نسبت به آن احساس مسئولیت نداشته باشند، سیاست‌های دولتی، حتی اگر به‌درستی طراحی و اجرای شود، جز اثرات تسکینی و زودگذر، نمی‌تواند تغییر چندانی را در وضع تولید و اشتغال در افق میان‌مدت و درازمدت به وجود آورد.

وقتی روحیۀ ما تولیدی باشد، از هر چیزی که در اطراف ماست به بهترین نحو استفاده خواهیم کرد و دورریز ما به‌شدت کاهش خواهد یافت؛ وقتی وسیله‌ای خراب می‌شود، به‌جای دورانداختن آن، که ساده‌ترین و پیش‌پاافتاده‌ترین کار است، آن را تعمیر می‌کنیم و برای مدت بیشتری از آن استفاده می‌کنیم؛ وقتی وسیله‌ای کهنه می‌شود با خلاقیت و ابتکار سعی می‌کنیم آن را زیبا و به‌روز و کارآمدتر کنیم نه اینکه آن را دور بیندازیم و یک نمونۀ جدیدتر از آن را از بازار بخریم بدون اینکه وسیلۀ جدید کارایی چندان بیشتری از آن وسیلۀ کهنه داشته باشد؛ به‌جای اینکه بخش عمده‌ای از وقت خود را صرف گشتن در بازارهای واقعی و مجازی کنیم، ذهن و استعداد و خلاقیت خود را به‌کار می‌اندازیم که چگونه محصول بهتر و کاراتری تولید کنیم؛ به‌جای اینکه دیگران برای ما تصمیم بگیرند و مجبور باشیم از میان لباس و پوشاک و خوراکی‌های «موجود» در بازار یکی را انتخاب کنیم، خودمان دست به‌کار شویم و با بهره‌ورکردن ظرفیت‌های خودمان، لوازم و مایحتاج خود را درست کنیم؛ و…

فرهنگ تولیدی، ما را به لحاظ روحی سرزنده و بانشاط می‌کند و از هر مجالی برای بروز خلاقیت و نوآوری و شکوفایی استعدادهایی که تک تک ما انسان‌ها از آن برخورداریم، استفاده می‌کند اما فرهنگ مصرفی، با منجمدکردن قوۀ تفکر و تصمیم‌گیری و خلاقیت، همۀ قوای وجودی ما را معطل و بیکار می‌گذارد و به‌تدریج انسان را به موجودی بی‌روح و بی‌هنر و پرتکرار تبدیل می‌کند. ما مردم  اولاً باید درک کنیم که فرهنگ تولیدی فرهنگ «زندگی» است و فرهنگ مصرفی فرهنگ «مردگی» است و ثانیاً تصمیم بگیریم که به جای مصرف‌زدگی، مولد باشیم. به همین دلیل است که در ابتدای این نوشتار گفتم که تولید و اشتغال بیش از آنکه مسئله‌ای فنی باشد، مقوله‌ای فرهنگی است که به ما مردم مرتبط است نه به دولتمردان.