علی سعیدی
1395/7/9
تعداد بازدید:
دربارۀ فرهنگ مصرفی زیاد گفتهایم و شنیدهایم و احتمالا تلقی عمومی ما این باشد که این فرهنگ مصرفی با کمترمصرفکردن یا مصرفنکردن برخی از کالاها حل میشود؛ مثلا موقع شستوشوی ظروف و خودرو و استحمام آب کمتری مصرف کنیم و دائما شیر آب را باز نگذاریم؛ نان به اندازه بخریم تا بیات نشود و دورریز آن کمتر شود؛ مواد غذایی را بیش از میزان نیاز نخریم تا کهنه و فاسد نشود؛ لامپهای اضافی را خاموش کنیم و در ساعات اوج مصرف برق از وسایل پرمصرف استفاده نکنیم و… . همه اینها را میدانیم و شاید در این سالها عدهای از ما به این مسائل حساس شدهایم و تلاش میکنیم آنها را رعایت کنیم. اما آیا فرهنگ مصرفی ما به همین امور ختم میشود؟
اگرچه بارزترین جلوۀ فرهنگ مصرفی، در اسراف و زیادهروی در مصرف کالاها و خدمات است، باید بگویم این فرهنگ جنبههای پنهانتر و البته خطرناکتری هم دارد. یکی از این جنبهها، «تمایل به آمادهخواری» است. فرهنگ مصرفی ما را آمادهخوار بار آورده است؛ یعنی تمایل داریم بدون کمترین زحمتی، بهترین چیزها را داشته باشیم. به عنوان مثال، در سطح کلان اقتصادی، بهجای اینکه سالها تلاش شبانهروزی انجام دهیم و با برنامهریزی و تحقیق و توسعه و نوآوری، مثلا صنعت خودروی خود را آنچنان بهروز و کارآمد کنیم که در زمرۀ بهترینهای دنیا قرار بگیرد، بهراحتی و البته با پشتوانۀ پول نفت، با شرکتهای بزرگ خودروسازی قرارداد میبندیم و ماشینهای آنها را «مونتاژ» میکنیم. بدین ترتیب، بدون اینکه تلاش خاصی برای دستیابی به مرزهای دانش خودروسازی انجام داده باشیم، میتوانیم ماشینهای «بهروز» تولید کنیم (بخوانید مونتاژ کنیم). البته برای این روحیۀ آمادهخواری هزینههای زیادی هم میپردازیم. مثلا شرکت خارجی شرایط خود را به ما تحمیل میکند و عمدتا خط تولیدهای دستهچندم خود را دراختیار ما میگذارند و هرجا که احساس کنند میخواهیم قطعات حساس و دانشبنیان را خودمان در داخل بسازیم موانع متعددی را جلوی ما میگذارند و باز چون ما به آمادهخواری و سهلکاری عادت کردهایم خیلی مقاومت نمیکنیم و این میشود سرگذشت صنایع ما پس از چندین دهه از برنامهریزی برای توسعۀ صنعتی.
البته این فرهنگ آمادهخواری فقط در سطح مدیریت کلان نیست بلکه در زندگی روزمرۀ ما جاری است. ما مدتهاست عادت کردهایم همهچیز و همهچیز را از بازارها و از فروشگاهها و مغازهها و پاساژها «خریداری» کنیم، چیزهایی که بهراحتی میتوان در داخل خانه «تولید» کرد اما چون بیشتر وقت ما در خانه صرف تماشای تلویزیون و سریالها و فوتبالها و… میشود، «وقت» آن را نداریم! اصلا خود خریدکردن تبدیل به یک تفنن شده است. دوستی داشت از مرکز خرید جدیدی که در فلان منطقۀ شهر راهاندازی شده حرف میزد. خیلی خوشحال بود از اینکه در این مرکز خرید، علاوه بر تنوع محصولات و تعدد فروشگاهها، طبقهای برای خوردنیجات و طبقهای برای بازی و سرگرمکردن کودکان وجود دارد که به قول او «بهراحتی میتواند یک روز ما را پر کند!»
آمادهخواری آنقدر شدت پیدا کرده است که برای وصل کردن دو سر سیم یا عوضکردن پوشالهای کولر یا تعویض شیر آب هم اولین و آخرین کاری که انجام میدهیم این است که به یک سرویسکار برقکار یا تعمیرکار زنگ بزنیم تا بیاید مشکل ما را حل کند!
قدیمترها مادرها انواع ترشیجات و سالادها و ربها و حتی لباسها (لااقل لباسهای راحتی) را در خانه درست میکردند؛ پدرها انواع وسایل برقی و الکترونیکی و مکانیکی را سرویس و تعمیر میکردند؛ حتی وسایل هم جوری ساخته میشد که قابل تعمیر بود و ارزش تعمیر را داشت نه مثل حالا که همه چیز «یکبار مصرف» شده است.
البته زود قضاوت نکنید! وقتی از این حرفها زده میشود عده زیادی سریع موضع میگیرند که الان زندگی فرق کرده است و خانهها کوچک و آپارتمانی شده و حیاط ندارند، مردم سرشان شلوغ شده و کارها حرفهای شده و هر کسی نمیتواند از پس تعمیر و سرویس هر چیزی بربیاید و… همۀ اینها انصافاً وارد است و بحث ما این نیست که برگردیم مثل قدیم زندگی کنیم، اما یک چیز را بپذیریم که اگر از «فرهنگ مصرفی آمادهخواری» دست برداریم و زحمت زندگی را بر خودمان هموار کنیم خواهیم دید که هنوز هم در همین خانههای کوچک، تولیدهای بزرگی میتوان انجام داد تا فرهنگمان «مولد» شود. شاهکلید اقتصاد مقاومتی برای عملیاتیشدن و نمودپیداکردن در زندگی ما، همین تبدیل فرهنگ مصرفی آمادهخواری به فرهنگ مولد باشد.